1. بیش از یک میلیون نفر در تهران، هشتصد هزار نفر در اصفهان، صدها هزار نفر در مشهد، صدها هزار نفر در ساری، صدها هزار نفر در اهواز، و دهها هزار نفر در هر شب و روز در تمام شهرهای ایران فریاد میزنند: «رای ما احمدینژاد»
یک رفراندوم ملی که حداقل رای 25 میلیونی احمدینژاد را تضمین و قطعی اعلان میکند. مگر آن که فتنههای عمروعاصی و برآمده مافیای قدرت و ثروت بتواند ذرهای از آن بکاهد که آن وقت یک ملت به پا خاسته هفتسرِ این اژدها را له خواهد کرد.
2. امروز اصفهان بودم و فلاورجان، چند روز پیش گلپایگان و مشهد، قزوین بودم و ... شاهد بودم، هزاران مرد و زن، پیرو جوان فریاد میزنند: «فقط احمدینژاد». یک ملت فریاد میزند و یک جهان میشنود. این که موسوی نمیخواهد بشنود و سبزپوشان سگ در بغل، با چاقو و مواد آتشزا به جان مردم میافتند، قطعا راهکارهای رضاخانی نیست!! و این که خاتمی دورهگردی میکند تا مفسدها را با شعارهای ضداسلامی جمع نماید و رای گدایی کند، دموکراسی است و آزادیخواهی.
چندصد نفر، یا چندهزار نفر در برابر یک ملت چه وزنی دارند؟ یادمان هست حامیان کوچک بختیار که بر سر میزدند و فریاد: «بختیار، بختیار، سنگرتو نگهدار»! اما یک ملت فریاد زد: «مرگ بر شاه». به تقلید از هاشمی میگویم، نمیخواهم بین نامزدهای اصلاحطلب و افراد منفور ملت، با بختیار مقایسه داشته باشم و ...
3. نامه هاشمی به مقام معظم رهبری، یک ترفند برای فرار از ملت بود. و البته تهدید به تقابل با ملت. والعاقبة للمتقین.
4. «احمدینژاد ذرهای از بغض ملت را ترکاند» و یک ملت به استقبال او رفت. روحانی، کارگر، کشاورز، بازاری، دانشجو، استاد، دانشگاهی، کارمند، هنرمند، ورزشکار، و همه ملت، زن و مرد. هاشمی در برابر یک ملت باید بایستد و پاسخگوید. نه در تلویزیون و نه با کوک کردن سازهای گوشخراش آلت دست. بلکه مرد و مردانه، مثل احمدینژاد به میدان بیاید. در میان امواج خروشان ملت، سوار بر وانت، یا پیاده! بیاید همراه فائزهاش، همراه مهدی و یاسرش، همراه فاطمه و محسن صاحبمترواش، ملت آماده است تا بشنود و تایید کند!!!
5. هاشمی در نامهاش فریاد یک ملت فهمیم و نجیب و صبور و البته به ستوه آمده از صاحبان قدرت و ثروت و صاحبان ملک و مملکت را در قامت و صدای رئیسجمهور قانونی با محبوبیتی بیمانند، منافق و ضدانقلاب سالهای اول و لجنپراکنیهای باند پالیزدار خوانده است. با کدام نگاه، با کدام حق، و در انتظار کدام پاسخ از ملت.
جالب است که وی محکومیت پالیزدار را خبر دارد و ملت بیخبرند!
6. هاشمی با تکرار دروغپردازیهای رسوا، مانند یکمیلیارد دلار مفقودالاثر، چند هزار تخلف بودجهای، خود را افتخار ربع قرن انقلاب اسلامی خوانده است. مرحبا به آن انصاف و آفرین به این تواضع.
7. هاشمی احمدینژاد را متهم به زیر سؤال بردن تصمیمات امام، مردم مسلمان و متعهد و روحانیت عظیمالقدر کرده است.
سؤال اول. آیا هاشمی نبود که از نخستین روزهای ریاستجمهورِیاش با تهاجم به سیاستها و تصمیمات دهه اول، بیرحمانه بر امام میتاخت! چهل مورد تخریبگریهای هاشمی علیه تصمیمات دولت موسوی در سالهای 68 تا 70 گوشهای از خروار است.
سؤال دوم. هاشمی از کدام مردم مسلمان و متعهد سخن میگوید؟ همان ملتی که در تایید احمدینژاد در سراسر کشور شب را به صبح رساندند و روزها در خیابانهای ایران اسلامی حماسه میآفریدند تا «قهرمان اسلامی ضدفسادشان» را در تاریخ مردپرور ایران اسلامی جاودانه کنند.
سؤال سوم. روحانیت عظیمالقدر از دیدگاه هاشمی چه کسانی هستند؟! هاشمی و خاتمی و ناطق؟ آفرین به این طراحی زیرکانه! اما دیگر ملت برای این حرفهای هدفمند پشیزی ارزش قائل نیست. یک روز یا یک شب هاشمی به میان بیاید، یک لحظه! تا بداند واقعیت چیست.
8. تحریکات هاشمی واقعا فتنهگرانه است. او مانند همیشه، خود را قیم همه میداند و عقل کل. از این رو در یک تحریک آشکار مقام معظم رهبری را همراه با امام در افشاگریهای احمدینژاد داخل میکند! حاشا از کمی انصاف!
9. لطف هاشمی، بیش از انصاف او سرازیر شده و «عدم قصد خود» را از معرفی نکردن احمدینژاد مثل بنیصدر اعلام کند! اما تهدید او به این که «یا سرنوشتی شبیه آن دولت (بنیصدر) برای این دولت بخواهم» چه معنایی دارد؟ هاشمی با کدام حق و از چه جایگاهی برای یک ملت تصمیم میگیرد؟!
میپرسم آیا پس از گذشت سیسال امروز از این جمله باید چنین بفهمیم که هاشمی برای بنیصدر مسألهسازی کرده است. اگر چنین نیست حتما باید هاشمی در پیشگاه ملت هم عذرخواه باشد و هم پاسخگو.
10. هاشمی در اظهارات خندهآور میگوید: «از عکسالعمل فوری که مورد انتظار ملت است، خودداری کردم». کدام ملت؟ همان ملتی که یکپارچه فریاد میزند: «احمدی احمدی، حمایتت میکنیم»؟! اگر نه ملت مورد نظر هاشمی در کدام اتاق نشسته است.
11. نیاز نیست که به دفاع هاشمی از فرزندانش اشاره شود، زیرا یک ملت بر این مساله میخندد. البته خندهای توأم با خشم «بیشعور شناخته شدن توسط هاشمی». اما چرا هاشمی پیدرپی با ترفندی هدفمند، امام و اقدامات ایشان را در مسایل خود و ناطق و فرزندانشان شریک مینماید؟!
12. هاشمی تحریک میکند تا رهبری موضع بگیرند، با این جمله که «نسل جوان نیازمند اطلاع از حقیقت است.» او بداند. میلیونها جوان حقیقتیافته در کوی و برزن ایران اسلامی یک هفته است، پاسخ هاشمی را مستمر فریاد میزند: «احمدینژاد حمایت».
13. هاشمی مکرر «خود» را «نظام»، «اعتبار نظام» و ... خوانده است. چرا؟
14. خوب است که هاشمی یک بار اعتراف کرده: «اکثریت مردم متعهد و انقلابیمان، کمتر تحت تاثیر خلافگوییها قرار میگیرند.» آری! و اینک این اکثریت بلکه تقریبا تمام مردم متعهد و انقلابی هستند که احمدینژاد را تایید میکنند.
15. و بالاخره هاشمی نقشههای آتی خود علیه ملت واحمدینژاد را اینگونه گوشزد کرده است:
بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها، این وضع را بیش از این بر نمیتابند.
آتشفشانهایی از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند در جامعه شکل خواهند گرفت.
نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.
انا لله و انا الیه راجعون، که هاشمی شمشیر از رو بسته، مشتی اراذل و اوباش سگ در بغل، همراه با سازمان نامشروع مجاهدین و مشارکت و کارگزاران و برخی ورشکستگان ناراست ضد مردم را علیه ملت، علم میکند، و این یعنی همان دفتر همکاری و هماهنگی بنیصدر. اما چه کسی پیروز شد؟ ملت با راستگویی و درستکاری؟ یا آن گروه لانه کرده در مراکز ضدملی و ضدانقلابی!
نتیجه:
هاشمی بداند که ملت میداند، ترفندهای فتنهگرانه روزنامه «جمهوری» با سرسپردگی محض به هاشمی، که هاشمی را همه اسلام و انقلاب و نظام و روحانیت و مرجعیت معرفی میکند افشا شده است.
مردم همراه با روحانیون به صحنه آمدهاند تا با پاسداری از اسلام و روحانیت و نظام امام و رهبری، آلودگی ها را پاک کنند، نبرد جوانمدانه با ملت، رویاروی مستقیم با امریکا است، البته نه با فائزه و مهدی و یاسر و محسن صاحبمترو در ستادههای موسوی و نه با اجیرکردن اراذل و اوباش، ملت آماده است و میداند، بیدار است و آگاه ملت با فریاد «یا صاحبالزمان(عج)» به صحنه آمده است. سکوت هاشمی و برگزاری انتخابات سالم و بدون دخالت بیجا و خودسرانه و هدفمند هاشمی، خواسته ملت است. اگر سخنی دارد پس از انتخابات بدون تحریک و تهدید و فخرفروشی به مراکز و محافل فتنهگرانه و اوباش خیابانی.
ملت آماده است.